کار هر سالش همین بود.چفیه را روی دوش انداخت. کلاهی را که همسر خدا بیامرزش بافته بود سرش کرد و کیسه بزرگ در دست از خانه بیرون زد.
کم کم که خیابان اصلی نزدیک می شد صدای مردم هم بیشتر می شد: الله اکبر... مرگ بر آمریکا... مرگ بر اسرائیل.... 22 بهمن ماه یوم الله یوم الله... تا به جمعیت برسد در دلش خدا خدا می کرد امسال مشکل حل شده باشد. به خیابان اصلی که رسید و زمین را نگاه کرد دید باز هم همان ماجراست.
همراه با جمعیت شعار ها را زمزمه می کرد و خم می شد تا پرچم ها و کاغذ هایی که رویشان نا م الله بود را از زیر دست و پا جمع کند.
نظرات شما عزیزان:
سلام
خدا خیرتون بده
جامعه ی ما به انسانهای پاکی مثل شما که درمورد اقا قلم بزنند شدیدا نیاز داره
موفق باشید التماس دعا
پاسخ : این نظر لطف شماست . از نظر شما بسیار سپاس گذارم .
خدا خیرتون بده
جامعه ی ما به انسانهای پاکی مثل شما که درمورد اقا قلم بزنند شدیدا نیاز داره
موفق باشید التماس دعا
پاسخ : این نظر لطف شماست . از نظر شما بسیار سپاس گذارم .