مرا ببينيد ...

موعود نامه

مي نويسم براي مردي كه چهار گوشه قلبش شكسته است . . .

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ موعود نامه خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.


روبه روی ویترین مغازه انگار که کف کفشش چسب زده باشند می ایستد و با انگشت مانتوی سبز رنگ را نشان می دهد. دستانش را به هم می زند می گوید: وای! ببین عجب چیز خفنیه. فکر کن تو تن من چی می شه؟

با گوشه چشم نگاهش می کنم و دستش را می کشم و می گویم: بیا بریم ببینم. تو باز شروع کردی.
سر جایش محکم می ماند و چشم هایش را ملتمسانه باریک می کند و می گوید: بیا بریم ببینم چجوریه؟ جون لیلا.
دستش را از دستم آزاد می کند و سریع داخل مغازه می شود و بعد از لحظه ای سرش را بیرون می آورد و می گوید: بیا تو دیگه.

پاهایم از خستگی نای حرکت ندارند و به زور یک پله مغازه را بالا می روم و داخل می شوم. داخل مغازه که می شوم می بینم دارد از فروشنده جوان قیمت مانتو را می پرسد.
به سمتم بر می گردد و می گوید: می گه 180 تومنه. بپوشمش همه عاشقم می شن.
گوشه مانتویش را در دست می گیرم و می گویم: حواست هست اینی که تنت هست رو دو هفته بیشتر نیست خریدی؟ مانتو را ول می کنم و می گویم تازه اون سه تای دیگه رو که ماه پیش خریدی به کنار. می خوای کلکسیون درست کنی؟

می خواهم از در مغازه بیرون بروم که بازویم را می گیرد می گوید: تو رو خدا... اونها رو الان همه جا پوشیدم. تازه ستاره گفت این مانتوم از مد رفته است. زشته بپوشمش. جون من...

در حالی که دندانهایم را روی هم فشار می دهم می گویم: اولا که ستاره خیلی بی خود گفت. یادت رفته روزی که رفتیم همین مانتوی به قول تو از مد رفته رو بخریم؟ اون موقع هم گفتی خیلی خفنه و وقتی بپوشیش چشم همه در میاد. آخه زن! کی به تو کار داره؟ فک کردی مردم بیکارن بشینن ببینن تو چی می پوشی؟ مگه من روی گنج نشستم یا بانک زدم؟

یک قدم عقب می رود و در حالی که یکی از ابروهایش را بالا می دهد می گوید: فکر کردی همه مردم مثل تو بی توجه اند که برات فرق نداره زنت چطوری باشه؟ با دست به سرش می زند و می گوید: خاک بر سر من که با این همه قشنگی خام تو شدم.

گونه هایش که از عصبانیت سرخ می شود. می بینم الحق که راست می گوید و چند ماه اول چقدر به خاطر قیافه اش به همه دوست و آشنا پز داده ام.
صدایم را آرام می کنم و می گویم: از ظهر تا حالا کلی خرید کردی. پولهام دیگه ته کشیده. همین جوریش هم برای آخر ماه کم میاریم.
با دست کنارم می زند و به سمت در می رود و می شنوم که غر زنان می گوید: تو که پول نداشتی خیلی بی خود کردی زن گرفتی.
و من می مانم و نگرانی آخر ماه که باز هم باید دنبال قرض گرفتن از همکاران باشم.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, ] [ 13:30 ] [ گمنام ]

[ ]