نفسش را از بین دندانهایش بیرون داد و بیشتر به دستگیره ی در چسبید. زیر لب «نچ»ی گفت و چشمش را با عصبانیت در حدقه چرخاند. امید داشت همین جمع و جور نشستنش، مرد کناری را به خودش بیاورد و نیاز به تذکر نشود. |
نظرات شما عزیزان:
موعود نامهمي نويسم براي مردي كه چهار گوشه قلبش شكسته است . . . صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | طراح قالب
|
جستجودیگر امکاناتساعت فلش مذهبی
|
نظرات شما عزیزان:
| درباره وبلاگنویسندگانآرشیو موضوعیآرشیو ماهانه |